خانه ترجمه

خانه ترجمه

ترجمه های غلام مرادی
خانه ترجمه

خانه ترجمه

ترجمه های غلام مرادی

تئاتر روم باستان- ترجمه

The theater of ancient Rome

The theater is like a small stadium: its rows on rows of tiered seats, holding over 15000 excited spectators, encircle the huge stage-a platform more than 300 feet long, upon which every pair of eyes is focused.

On this stage two men are fighting to the death. This is a play, and the two man who are fighting have roles in the play; but the script calls for one of them to die, and the spectators, accustomed to the actual death in gladiatorial contests, will not be cheated with mere imitation. The actor who is to die knows it; beneath his mask he is perspiring with fright, his body is trembling. Any attempt to escape would be punished not only by death but by torture as well. The audience is urging the fighters on, licking its lips in expectation of the kill.

The fight reaches a climax; the despairing slave meets his destined death giving one last shiver of agony as blood stains the stage. The audience sighs with pleasure and then forgets him.

That was the theater of Rome in its decline.

تئاتر روم باستان

سالن تئاتر مثل یک استادیوم کوچک بود: مملو از صندلی های ردیف شده که 15000 تماشاچی مشتاق را در خود جای داده بود و صحنه نمایشی به طول 300 فوت را احاطه کرده بود. همه نگاه به صحنه نمایش معطوف بود.

روی صحنه نمایش دو مرد در حال مبارزه بودند و تا حد مرگ یکدیگر را می زدند. آن یک نمایش بود و آن دو نفر که در حال مبارزه بودند، نقش بازی می کردند: اما طبق نمایشنامه یکی از آنها باید کشته می شد و تماشاگران که به دیدن مبارزات واقعی در مبارزات گلادیاتوری عادت داشتند، گول این مبارزه نمایشی را نمی خوردند. بازیگری که قرار بود کشته شود، از این موضوع مطلع بود. زیر ماسک عرق می ریخت و از ترس می لرزید. هر گونه تلاش برای فرار بی فایده بود، زیرا بعد از کلی آزار و اذیت کشته می شد. حضار آنها را به مبارزه فرا می خواندند و در انتظار کشته شدن یکی از آنها لحظه شماری می کردند.

مبارزه به اوج خود رسید؛ یکی از آنها مقلوب و کشته شد. در حالیکه خونش روی صحنه می ریخت، بدنش تکان تکان می خورد. حضار نفس راحتی کشیدند و دیگر به او فکر نمی کردند.

این نمایش، نمایش روم باستان بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد