خانه ترجمه

خانه ترجمه

ترجمه های غلام مرادی
خانه ترجمه

خانه ترجمه

ترجمه های غلام مرادی

بدرود

Good-by

Good-by, proud world, I'm going home,
Thou'rt not my friend, and I'm not thine;
Long through thy weary crowds I roam;
A river-ark on the ocean brine,
Long I've been tossed like the driven foam,
But now, proud world, I'm going home.

Good-by to Flattery's fawning face,
To Grandeur, with his wise grimace,
To upstart Wealth's averted eye,
To supple Office low and high,
To crowded halls, to court, and street,
To frozen hearts, and hasting feet,
To those who go, and those who come,
Good-by, proud world, I'm going home.

I'm going to my own hearth-stone
Bosomed in yon green hills, alone,
A secret nook in a pleasant land,
Whose groves the frolic fairies planned;
Where arches green the livelong day
Echo the blackbird's roundelay,
And vulgar feet have never trod
A spot that is sacred to thought and God.

Oh, when I am safe in my sylvan home,
I tread on the pride of Greece and Rome;
And when I am stretched beneath the pines
Where the evening star so holy shines,
I laugh at the lore and the pride of man,
At the sophist schools, and the learned clan;
For what are they all in their high conceit,
When man in the bush with God may meet.

بدرود

خدا حافظ تو ای دنیای گرانسر

به خانه ام روم من

نه ای تو دوست ما را و نه تو را ما

میان مردم خسته ات زدم پرسه فراوان

کرجی کوچکی بر سطح اقیانوس شوراب

کفی را مانمی که در تلاطم بوده باشد بس

اینک دنیای گرانسر به خانه ام می روم من

وداع با آن چهره ی متملق

وداع با آن عظمت، با آن ادا و اصول فرزانه اش

وداع با آن دیدگان مال دنیا فریفته

وداع با آن مقامات گهی والا گهی پست

وداع با دادگاه ها با خیابانها و با سالن های

پر از جمعیت

وداع با قلبهایی راکد و پاهای عجول

وداع با آن کسانی هم که رفتند و کسانی هم

رسیدند

خدا حافظ تو ای دنیای گرانسر

به خانه ام روم من

به سنگین خانه خود می روم

که تنها بر تپه هایت که سبزند آرمیده

به بر آمده مرموز بر زمینی خرم

که بیشه هاش را طرح، ساحران انداختند

همان جا روز طولانی ز قوس ها سبز است

و آواز مرغان پژواک می کند

و آن جایی که مردمان بد هرگز قدم

نگذارند

آن جا که بس خالق و خلق را مقدس است

ها! وقتی در سرای خود به جنگل هستمی ایمن

مباهات یونان و رم لگد مالی کنم

وقتی زیر دارستان کاج می خوابم

به آن جا که شب ستاره روشن می درخشد

نیشحنده زنم بر فخر و فرهنگ بشر

و بر دسته ی عارفان و مکاتب تصوف

ازیرا جمله دچار غرور بی حد شانند

به این که با خدا دیدار کنند در بیابانی

شاید!

شاعر: امرسون

مترجم: مرادی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد